بیانیه شماره یک

زندگی جریان خواهد داشت اگر درک درستی از این روزها و چرایی اش داشته باشیم
آنچه را که در حال درو کردنش هستیم قطعا کشته ی خودمان هست که در طی هزاره های زیستمان ، به ویژه چند دهه ی اخیر گذشته و شاید قرن اخیر کاشته ایم ، کرونا حاصل جدال ما با هستی هست تخریب وحشتناک محیط زیست ، نابودی عرصه های طبیعی ، برداشت بی رویه ی منابع ، حاکمیت مطلق پول و سرمایه ، نابودی و زیر پا گذاشتن حداقل های حقوق انسانی ، اجتماعی ، طبیعی ، جهانی و حاکمیت زر و زور و تزویر ، دروغ ، نیرنگ ، ریا در تمامی ابعاد اجتماعی جامعه ی جهانی توسط اکثریت قریب به اتفاق دولتها و قدرتهای حاکم بر کشورها
و بشر ، انسان ، آدم هر چه که بنامیمش ، خودمان ، فرقی نمی کند ، حاکم ، محکوم ، دولت ، مردم ،عرب ، عجم ، سفید ، سیاه ، مسلمان ، مسیحی ، یهودی ، مذهبی ، ماده گرا همه و همه در خطر انقراضی قطعی و بی تعارف هستیم ، دروغ چرا ، اگر بخواهیم بمانیم و گونه ی منقرض شده فردای کره خاک نباشیم باید راست بگوییم و درست شویم ، باید برگردیم ، ویرانی هایی را که ایجاد کرده ایم دوباره بسازیم جنگلها را احیا کنیم حیات را حرمت بگذاریم ، اری حتی ویروس ها را هم به رسمیت بشناسیم ، چرا که نه ، آنها هم مخلوق خالق هستند و ما نه اشرف مخلوقات که در کنار همه ی آنها
و به طرز وحشتناکی ، ملزم هستیم به همزیستی با همه ی هستی حتی ویروس هایش ،حتی کرونا هر چند هنوز هم درس نگرفته ایم و در پی شکست کرونا هستیم به جای همزیستی
اصولا ما حتی از کلمات هم درست استفاده نمی کنیم و به جای فاصله فیزیکی فاصله ی اجتماعی را به کار می گیریم و به جای رعایت اصول درست تغذیه و سلامت تن و روان و شستشوی ذهن دستهامان را می شوییم
شاید و قطعا هنوز دیر نشده و می شود فریاد هستی را بشنویم چرا که این بار دیگر سونامی نیست که بخواهد بخشی از کره خاک را نابود کند ، زلزله هم نیست ، آتش سوزی جنگل ها و سیل و طوفان هم نیست ، انقراض گونه ای خودسر و ویرانگر هست ، چه فکر کرده ایم ما نه آقا و برگزیده و سرور کاینات که جزیی ، ذره ای از این همه هستیم ، دچار توهم شده ایم
به راستی چه کرده ایم با خودمان و هستی مان آیا جایی ، راهی برای برگشت داریم نه اینکه فقط و فقط کس و یا کسانی مقصرند ، همه ی ما به عنوان انسان و نوع بشر مقصریم
من خیلی چیزها را نمی فهمم و از همه مهمتر اینکه من هیچ وقت از دیگری برتر نیستم و بیشتر هم نمی فهمم و حق هم با من نیست و دیگرانی هم هستند که حق حیات دارند ولی خیلی ها این مهمترین را قبول ندارند و نمی فهمند و اینجا نقطه شروع انقراض ماست ، کرونای ما اینجاست ، خودخواهی ، و باور اینکه ما محور و رکن اصلی هستی هستیم و همه چیز و همه کس باید بر محور من گونه ی انسان بچرخند و بر همبن مبنا بود که دست درازی کردیم به همه ی هستی ، نقطه ی شروع ، باورهای غلط ماست ،خودمان را گم کردیم ، رسالتمان ، چرایی بودنمان ، به بیراهه افتادیم و در برهوتی به وسعت جهلمان سرگردان شدیم ، زدیم ، کشتیم ، به بند کشیدیم ، قل و زنجیر ساختیم ، کشتار دسته جمعی و نسل کشی ها راه انداختیم و گوشمان به هیچ ضجه و فریادی باز نشد ،تاسف بار اینکه همه را هم به نام دین ، انسانیت ، آزادی ، حقوق بشر انجام دادیم چه خونها ریختیم ، چقدر اسیر گرفتیم ، چقدر برده شدیم و در بازارها به فروش رفتیم ، چه ظلم ها ، بمب های اتمی ساختیم ، سلاح های کشتار جمعی شیمیایی ، میکربی و این همه را برای کشتن خودمان نوع انسان آفریده ایم ، این بود مقصد و هدف ما ، آمدیم برای نابودی ؟؟؟
نه ، قطعا نه و این نه به بلندای همه ی تاریخ ، و به عظمت همه ی هستی هست
ما راه را عوضی آمده ایم
ما باید سرور و سالار هستی می بودیم اگر راهمان را گم نمی کردیم ، آری انسان اشرف مخلوقات بود اگر راهش را درست می آمد ما باید بر گردیم نه به عقب که نه تنها ممکن نیست ، بلکه اشتباه هم هست ، باید اصلاح مسیر بکنیم و گام اول پذیرش اشتباه بزرگمان است
ابتدا و قبل از هر حرکت و برداشتن گامی باید و باید بپذیریم که ما جزیی ، ذره ای ، گردی از این عظمت لایتناهی و بی کران هستیم که علیرغم هیچ بودنمان ، وجودمان لازم و واجب و نبودمان نقصانی عظیم در هستی بود و هست
ما امانتدار خالقیم ، خدا عشق را در وجود ما به امانت گذاشت و ما امانت دار خوبی نبودیم ، از ابد بوده ایم و تا ازل خواهیم ماند اگر در امانت خیانت نمی کردیم
ما باید عشق را حرمت می گذاشتیم ، مگر می شود عاشق بود و آدم کشت ، مگر می شود امانت دار عشق بود و کینه ورزید ، عاشق ، ابوالحسن خرقانی است که می گوید
کاش بدل همه ی خلق بمردمی که خلق را مرگ نبایستی
عاشق و انسان بایزید است که به صحرا می شود و عشق می بیند و پایش به جای گل به عشق فرو می شود
عاشق سهروردی است که جز عشق نمی بیند و راهی جز عشق نمی پوید ، حلاج ، عطار ، عاشق سهراب است که می داند اگر گیاهی را بکند خواهد مرد
و چقدر امروز ما با این نگرش فاصله داریم ، فلسفه ی اشراق ایران باستان ، راهی برای برگشتی میان بر ،
شاهراه عشق
مهر ورزی و نثار عشق به هستی
مولانای جان چه زیبا می گوید
عاشقان را ملت و مذهب جداست
باید همه ی بشریت به شاهراه عشق بپیوندیم ، راه دیگری نداریم
این مبحث را پی خواهیم گرفت
با ما باشید
مجید آشوری روستای ابر شاهرود
اقامت در جنگل ابر در اقامتگاه بومگردی سپیدار